نوشته شده توسط : سمیرا جون

سحر قریشی بازیگر سریال دلنوازان

 

سحر قریشی | www.iranpixfa.ir عکس های سحر قریشی و همسرش

 

 

http://dl.onlydownload.ir/2010/images/icon-group.jpg

 

 

نمی دانم چگونه بايد با آنکه دوستش داري بماني ، بماني و مجنون هم بماني ، مجنون تر از يک عاشق ديوانه
ولي ميدانم که من مجنون ترينم...
نمي دانم اشک ريختن از غم دلتنگي و غصه دوري چگونه است و چگونه بايد براي آنکه دوستش داري دلتنگ شوی
اما ميدانم که من دلتنگترينم.....
نميدانم قلبي که عاشق است چگونه بايد اثبات کند که عاشق است، و يا دلي که درگرو دلي ديگر است چگونه بايد از آن مهمان نوازي کند
اما ميدانم که من خوشبخترينم...
نمي دانم که آيا مي داني بعد از تو من شکسته ترينم ؟
آري بدان که بعد از تو من بدبخت ترينم.....
نمي دانم چگونه بايد با تو باشم ، چگونه بايد راز دلت را بيابم ، و چگونه بايد لحظه هايعاشقي را سپري کنم
اما بدان که من داناترينم...
نمي دانم که آيا ميداني بعد از سفر کردنت ، همه لحظه هاي زندگي من سرد و بيحوصله مي شود ؟
آري بدان که من در آن زمان تنهاترينم....
بعد از تو در شبان تیره و تار من دیگر چگونه ماه
 آوازهای طرح جار ی نورش را تکرار می کند

 

 

سحر قریشی بازیگر سریال دلنوازان

 

با تو هستم تا فراسوی زمان تاآخرین مکان
در کنار تو و در قلب تو
بی توبودن بیهودگیست
هر آنچه را که خواستم در تویافتم پس تو می شوم
تا ما شویم
لبخند تو جان می دهد به این دلخسته پس بخند
شاد باش چون شادی تو شادی من است
هر زمان غمگینی دلم می گیرد پسغمگینم
مکن با تو هستم تا خود صبح تابیکران تا
 هر جا که عاشقیست
از پیش من نرو چشم من چشمان تو را می خواهد

 

 

تصاوير جديد زيباسازی وبلاگ , سايت پيچك » بخش تصاوير زيباسازی » سری ششم www.pichak.net كليك كنيد

 

 

 

اخترشناسِ ترک در کنگره‌ی بین‌المللیِ نجوم، با لباس قدیمی

 

 

 

 

 

 

 

 

rafegh

:: بازدید از این مطلب : 542
|
امتیاز مطلب : 17
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : یک شنبه 1 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سمیرا جون

امروز براتون شکلک های قلبی اوردم ... خیلی زیبا  وعشقولانه ...


امیدوارم لذت ببرید ... وبرای زیباتر شدن وبلاگتون ازشون استفاده کنین ...


نظر هم که یادتون میره همیشه ...


تصاویر کامل رو در ادامه مطلب مشاهده کنید ...



beat2

beat3

beat4

beat5

beatingheart

سلامي به گرمي آش رشته كه روش با پياز داغ نوشته ررفففقق (رفيق) غم دوريت من و كشته$
 
                            (شعر0)
 
اري آري اري
 
آري منم عاشق گلي بازماده از آب
آري منم ان فرد عقب قافله
اري منم عقب مانده از بازي زندگي
اري منم همالن عاشق
اري منم همان عاجز بي كس
اري منم عاشق مجهول ايكس
اري منم معادله ي حل نشده
اري اري اري
اري خودمم ديوانه
اري خودمم بيچاره
اري منم همان عشق در به در تنهاايم
ار ياگر نگفتم چون كه هستم نامرئي
ار يمنم همان نامرئي ايكس زندگي
اول بازي ها هميشه برنده ام اخر بازي كه مي شه از دور دوم خارجم اري منم كودك بي پروانه
ار ي منم همان اهريمن زيركانه

 

       

 

 

 

                           تنها
دلي دارم پراز غم دلي دارم پراز درد بي نيازم دلي پرازغصه عالم عشق عاشق معشوق مجهول دلي پيدا روحي غمگين انتظار دل شكسته دل خون اسير دل دارم عاشق عشق معشوق جمع شوند چون شوند قطره قطره ي دريا دلي بي اشك پر از خون
.0.0.00.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0..0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0
احساساتي فكر كن .:پياز آنقدر غم وغصه دارد كه هركه پاي دردودلش مينشيند ناخواسته مژه هايش پر از آب ميشود.
.0.0.00.00000000000000000...........000000.0.00.00.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.0.000000...
گفتم غم تو دارم گفتا غمت سر آيد گفتم كه ماه من شو گفتا اگر برآيد ......................................................................................


 


 


 


 


 


 


 

ILOV YOU      RAFEGH             

 

 

 

 

بازيگران ايراني

 

Tanha uam

اون كه هميشه عاشق اسمونه هميشه زمين ميخور ه.

 

بردوش دلم بار غمت سنگين است دور از تو هميشه قلب من سنگين است.

 

 

به اندازه ي غمهايم دوستت دارم از طرف قلبي كه غمگينش كردي..

عکسهای جشنواره فجر, نیوشا ضیغمی

رفيق با تو هستم

نه شاعرم تا بتونم واسه نگاهت غزل بگم / نه قادرم

تا بتونم واسه چشات قصه بگم

فقط اینو خوب میدونم تا زند ه ام تا جون دارم دوست

 دارم . . .

 

دوستی هدیه ای یپیچده در روبان نیست که کسی روز تولد به کسی هدیه

کند .دوستی قلب من و این دل توست که در این راه بهم هدیه کنی

 

دگر حس شقایق را نداری ، هوای قلب عاشق را

نداری و از چشمان خونسرد تو پیداست

که دیگر حس سابق را نداری . . .

ماشين اخرين پايين

عکس های الناز شاکردوست در جشنواره فیلم فجر

 

 

به كدامين جرم حكم صبر برايم صادر شد جرم من عشق بود!!!!!!!!

 

LOVE

روي مرواريد اشكم قصه تو را نوشتم تا كه ادمها بدانند تويي تنها سرنوشتم /؟/؟#

LAB

چهار چيز كه نمي توان هرگز آنها را باز گردانند ::::::::؟سنگ پس از رها

 عکس های الناز شاکردوست در جشنواره فیلم فجر

 

 

پرنده اي بودم اندر قفس صياد ازادم نكرد    اري منم همان چوب زنده
شدم حالا زغال سياه سوله

www.picact.com عکس جدید بهنوش بختیاری

 

؟؟پرودگارا ناتوان بودم ياري ام كردي !!!گمراه بودم هدايتم كردي زشت بودم نگاهم كردي آلوده بودم پاكم كردي اسير بودم رهايم كردي انگشت نما بودم انگشت شمارم كردي امروز بشكرانه اين همه لطف تو را سپاس گذارم وبر اراده ات گردن مينهم*!!!!!!*

 

 

rafegh

:: بازدید از این مطلب : 481
|
امتیاز مطلب : 7
|
تعداد امتیازدهندگان : 3
|
مجموع امتیاز : 3
تاریخ انتشار : یک شنبه 1 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سمیرا جون

تو گلي تو سنبلي شيها خواب توئ ديدم پريدم با ديد م خواب ديدم

                                           

  اين گل تقديم فقط به تو                                 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

                                     

 

 

 

 

 

 

rafegh

:: بازدید از این مطلب : 640
|
امتیاز مطلب : 15
|
تعداد امتیازدهندگان : 5
|
مجموع امتیاز : 5
تاریخ انتشار : یک شنبه 1 اسفند 1388 | نظرات ()
نوشته شده توسط : سمیرا جون

 

                                $
                     داستان عشقي ليلي ومجنون
داستان مجنون ليلي واقيت بايد بيوند.داستان مجنون عاشقكه دل بست وگريه كرد مجنوني كه شب خوابيدوصبح بيدارشدوكسي رو ديد وچيزي شنيد به انتظارت مينشينم قطره اي از اشك كه از گونه هايش پايين آمد دو بيشتر گريست تا اينكه دريا شد.اين ونه خورشيد تا اينكه آدم روي زمين خلق شد عاشقي آغاز شد دل ودلبر شروع شد همه عالم محتاج باران بودن ولي باران كسي را ليلي خو دندانست وبه پايين نيامد تا اينكه زمين به جاي قطره ي آب گريه كند قطره هاي خاك گريه مي كرد وبه باران التماس باريدن كردتاكه شايد اوست مجنون كه اورا مي خواهد تا اينكه باران زمين را ليلي خود دانست به زمين باريد واين دو تا سالهاست كه هنوز به خاطر همه زنده ماندن وبه هم نگاه كردنند تا شايدآدميان آن هارادرك كنند ومعني واقعي عشق را بفهمند ولي تا دراين لحظه فقط عشق زليخا به يوسف .وعشق امامان به خدا.
 
                            خدا وعشق مجنون
 
سالهاست که داستان ليلي و مجنون را مکرر ميخوانم و هر بار هم دلم نميايد فقط يکبار بخوانم ، بياييد شما هم اينبار با من همراه شويد و اين داستان را با هم بخوانيم و شايد شما هم چندين بار بخوانيد
خدامشتي خاک را بر گرفت. مي خواست ليلي را بسازد، از عشق خود در آن دميد و ليلي پيش از آن که با خبر شود عاشق شد. اکنون سالياني است که ليلي عشق مي ورزد، ليلي بايد عاشق باشد. زيرا خداوند در آن دميده است و هرکه خدا در آن بدمد، عاشق مي شود.
ليلي نام تمام دختران ايران زمين است، و شايد نام ديگر انسان واقعي !!!!
ليلي زير درخت انار نشست، درخت انار عاشق شد، گل داد، سرخ سرخ ،گلها انار شدند، داغ داغ، هر اناري هزار دانه داشت. دانه ها عاشق بودند، بي تاب بودند، توي انار جا نمي شدند. انار کوچک بود، دانه ها بي تابي کردند، انار ناگهان ترک برداشت. خون انار روي دست ليلي چکيد. ليلي انار ترک خورده را خورد ، اينجا بود که مجنون به ليلي اش رسيد.
در همين هنگام خدا گفت: راز رسيدن فقط همين است، فقط کافيست انار دلت ترک بخورد.
خدا انگاه ادامه داد: ليلي يک ماجراست، ماجرايي آکنده از من، ماجرايي که بايد بسازيش.
شيطان که طاقت ديدنه عاشق و معشوقي را نداشت  گفت: ليلي شدن ، تنها يک اتفاق است، بنشين تا اتفاق بيفتد.
آنان که سخن شيطان را باور کردند، نشستند و ليلي هيچ گاه اتفاق نيفتاد.
اما مجنون بلند شد، رفت تا ليلي اش را بسازد ...
خدا گفت: ليلي درد است، درد زادني نو، تولدي به دست خويشتن است
شيطان گفت: آسودگي ست، خيالي ست خوش.
خدا گفت: ليلي، رفتن است. عبور است و رد شدن.
شيطان گفت: ماندن است و فرو در خويشتن رفتن.
خدا گفت: ليلي جستجوست. ليلي نرسيدن است و بخشيدن.
شيطان گفت: ليلي خواستن است، گرفتن و تملک  کردن
خدا گفت: ليلي سخت است، دير است و دور از دسترس است
شيطان گفت: ساده است و همين جا دم دست است ...
و اين چنين دنيا پر شد از ليلي هايي زود، ليلي هاي ساده ي اينجايي، ليلي هايي نزديک لحظه اي.
خدا گفت: ليلي زندگي است، زيستني از نوعي ديگر
 
چون سخن خدا بدينجا رسيد ، ليلي جاوداني شد و شيطان ديگر نبود.
مجنون، زيستني از نوعي ديگر را برگزيد و مي دانست که ليلي تا ابد طول مي کشد. ليلي مي دانست که مجنون نيامدني است، اما ماند، چشم به راه و منتظر، هزار سال.
ليلي راه ها را آذين بست و دلش را چراغاني کرد، مجنون نيامد، مجنون نيامدني است.
خدا پس از هزار سال ليلي را مي نگريست، چراغاني دلش را، چشم به راهي اش را...
خدا به مجنون مي گفت نرود و مجنون نيز به حرف خدا گوش مي داد.
خدا ثانيه ها را مي شمرد، صبوري ليلي را.
عشق درخت بود، ريشه مي خواست، صبوري ليلي ريشه اش شد. خدا درخت ريشه دار را آب داد، درخت بزرگ شد، صدها  شاخه، هزاران برگ، ستبر و تنومند.
سايه اش خنکي زمين شد، مردم خنکي اش را فهميدند، مردم زير سايه ي درخت ليلي باليدند.
ليلي هنوز هم چشم به راه است چراکه درخت ليلي باز هم  ريشه مي کند.
خدا درخت ريشه دار را آب مي دهد.
مجنون نمي آيد، مجنون هرگز نمي آيد. مجنون نيامدني است، زيرا که درخت باز هم ريشه مي خواهد.
ليلي قصه اش را دوباره خواند، براي هزارمين بار و مثل هربار ليلي قصه باز هم مرد. ليلي گريست و گفت: کاش اين گونه نبود.
خدا گفت : هيچ کس جز تو قصه ات را تغيير نخواهد داد ،ليلي! قصه ات را عوض کن.
ليلي اما مي ترسيد، ليلي به مردن عادت داشت، تاريخ هم به مردن ليلي خو گرفته بود.
خدا گفت: ليلي عشق مي ورزد تا نميرد، دنيا ليلي زنده مي خواهد.
ليلي آه نيست، ليلي اشک نيست، ليلي معشوقي مرده در تاريخ نيست، ليلي زندگي است.
          ليلي! زندگي کن
اگر ليلي بميرد، ديگر چه کسي ليلي به دنيا بياورد؟ چه کسي گيسوان دختران عاشق را ببافد؟
چه کسي طعام نور را در سفره هاي خوشبختي بچيند؟
 چه کسي غبار اندوه را از طاقچه هاي زندگي  بروبد؟ چه کسي پيراهن عشق را بدوزد؟
ليلي! قصه ات را دوباره بنويس.
ليلي به قصه اش برگشت.
اين بار نه به قصد مردن، بلکه به قصد زندگي.
و آن وقت به ياد آورد که تاريخ پر بوده از ليلي هاي ساده ي گمنام و ......
 
عشق مادر فرزندي
شبي پسرک یک برگ کاغذ به مادرش داد . مادر آن را گرفت و با صدای بلند خواند:
او با خط بچگانه نوشته بود:
کوتاه کردن چمن باغچه :
۵ دلار
مرتب کردن اتاق خوابم :
۱ دلار
بیرون بردن زباله ها :
۲دلار
نمره ی ریاضی خوبی که گرفتم :
۶ دلار
جمع بدهی شما به من :
۱۴دلار
مادر به چشمان منتظر پسر نگاهی کرد.لحظه ای خاطراتش را مرور کرد.سپس قلم را برداشت و پشت برگه ی صورتحساب نوشت:
بابت سختی
۹ ماه بارداری که در وجودم رشد کردی : هیچ
بابت تمام شب هایی که بر بالینت نشستم و برایت دعا کردم : هیچ
بابت تمام زحماتی که در این چند سال کشیدم تا تو بزرگ شوی : هیچ
بابت غذا نظاقت تو و اسباب بازی هایت : هیچ
و اگر تمام اینها را جمع بزنی خواهی دید که هزینه ی عشق واقعی من به تو هیچ است.وقتی پسرک آنچه را که مادرش نوشته بود خواند با چشمان پر از اشک به چشمان مادر نگاه کرد و گفت:
مامان دوستت دارم
آنگاه قلم را برداشت و زیر صورتحساب نوشت : قبلآ به طور کامل پرداخت شده...!
 
rafegh

:: بازدید از این مطلب : 504
|
امتیاز مطلب : 18
|
تعداد امتیازدهندگان : 6
|
مجموع امتیاز : 6
تاریخ انتشار : یک شنبه 1 اسفند 1388 | نظرات ()

صفحه قبل 1 2 صفحه بعد